غزل باران | ||
لبخند تو مانند عسل بود همیشه ابروی تو مضمون غزل بود همیشه
هر مردمک چشم تو در قرنیه ی خویش سیّاره ی زیبای زحل بود همیشه
موهای حنایی ِ پریشان شدهِ در باد یادآور طغیان جَمَل بود همیشه
در منظره ی لرزشِ لبخندِ تو اما... انگار لبت روی گسل بود همیشه
جبری است تماشای تو هربار اگر چه این نکته پر از بحث و جدل بود همیشه
شاعر که دلش را به تو می داد ندانست دل بردنِ تو حدّ ِاَقل بود همیشه
رفتی تو ولی پشت سرت زمزمه ای بود: یک زن همه جا مردِ عمل بود همیشه * * * من هرچه دویدم به تو هرگز نرسیدم دستان تو در دست اَجل بود همیشه
[ یادداشت ثابت - شنبه 91/10/24 ] [ 12:56 عصر ] [ احمد حاجبی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |